آسیمه سر

آسیمه سر

شعرها و یادداشت هاے نعمت الله پژمان
آسیمه سر

آسیمه سر

شعرها و یادداشت هاے نعمت الله پژمان

من پر از آیه های پایانم


مثل برگی در آخر پائیز، می نشینم که تا لگد بخورم

تو نیایی و در خیابانی، سوگواری کنم، حسد بخورم

من پُر از آیه های پایانم، در تنم موریانه می جنبد
وقتی احوالِ من چنین باشد، شک ندارم که دستِ رد بخورم


از تو پنهان نمی کنم روزی، آمدم تا به آب تن بدهم
باد، پای مرا گرفت و نماند آبی را که نمی بَرَد بخورم

تو که آبِ نمی بَرد بودی، رفتی و بعدِ رفتنت این جا
باد پای مرا گرفت و گذاشت حسرتی که، -چه می شود ؟! - بخورم

رفتی و بعدِ رفتنت اما، برگِ آواره ای خیابانم
مانده ام، باد های بی پروا زخم های که می زند بخورم

حالیا با تمامِ دلتنگی، می نویسم برایت از دوری
دست وقتی به شاخه ها نرسد، سیب را باید از سبد بخورم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد