آسیمه سر

آسیمه سر

شعرها و یادداشت هاے نعمت الله پژمان
آسیمه سر

آسیمه سر

شعرها و یادداشت هاے نعمت الله پژمان

چار تایی ها


وقتی که مرا شبیه من ساخته اند


یک چیز قشنگ در من انداخته اند

آن چیزِ قشنگ را اهالی زمین،

تا حال مشخص شده، نشناخته اند


«» «» «»


دروازه ی عشق را که تک تک بزنم


خود را به لباسِ یک مترسک بزنم

تو در بگشایی و من قایمَکی

بر باغچه ای موی تو میخک بزنم


«» «» «»


کابوسِ گذشته را به حال آوردم


یک پشته علامتِ سوال آوردم

رفتم که حریفِ عشق باشم، اما

در بی هنریی خود مدال آوردم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد