منکه عامی نیستم تا خویشتنداری کنم
یا که مثلِ شیخِ جاهل مردمآزاری کنم
بال در بالِ قناریهای عاشق بر زمین
آمدم اینجا که بینِ خاکیان کاری کنم
عشقِ ماه و یوزِ عاشق سر به رسوایی کشید
بینِ شان باید همین شب خطبه را جاری کنم
آی گلهای سرِ دیوار! همراهی کنید
عشق را تا در میانِ کوچهها ساری کنم
ماهِ روزه آمد و القصہ یکبارِ دگر
ماندهام با شهدِ لبهای کہ افطاری کنم؟!