گرچه ده ویرانه گردیده ولی از خان پُر است
از کبوتر های بیروزی سرِ ایوان پُر است
بس کن ای نوحِ نبی کار از پریشانی گذشت
عرشه و کابینِ کشتیِ تو از حیوان پُر است
من پُرم از شعرِ غربت، من پُرم از شعرِ درد
از شکایتنامه هایم دفتر و دیوان پُر است
تازه میفهمیکه وقتی خانه را گُم میکنی
شهرِ رؤیا هایت از پسکوچه و میدان پُر است
هر قدر که بیش مینوشی ازین خونابِ دل
باز میبینی که بیش از نیمه این لیوان پُر است.