در نامهام گفتم که: «شادم»،«قانعم»،«خوبم»
اما تو این را ذره ای باور نکن خوبم!
از بس به یادت بر سرِ هر جاده خشکیدم
پنداشتند این زاغ های ساده از چوبم
زآندم که گفتی: « چشمهایت حبّه انگور اند! »
بد مستها هر لحظه میسازند مشروبم!
کابوسهایم چون تُرا دارند، شیرین اند
مهمان که می آیی شب از چشمانِ مرطوبم
دنیای را که گفته بودی: « بعدِ من شاید…»
دیدم، به پشمی هم نمیارزید، محبوبم!
فرجامِ آدم های عاشق پیشه مردن نیست
بعد از تو مرگ حتا نخواهد کرد مغلوبم!