یک صحنه ی زنده را نشان میدادم !
«» «» «»
با این که همیشه عاشق و درویشم
راهی سفر های پر از تشویشم
مانندِ مترسکی - اسیرِ زاغان -
یک ذره به زندگی نمی اندیشم !
«» «» «»
در گوشه ی دل غمِ تو انباشته ام
از زندگی غم های تو برداشته ام
در گور ، برای این که دلشاد شوم
یک خاطره از لبت نگهداشته ام !